مازندران یعنی سرزمینی که در آن راه های پرپیچ و خم بسیار است . ( ماز : پیچ و خم + اندر : درون + آن )

نام کهن این دیار تَپورستان ، تبرستان ( با تلفّظ عربی طبرستان ) است .

« ماز » در فرهنگ های لغت فارسی به معنی « چین و شکنج ، تا و لا » آمده است .

ماز : مطلق چین و شکنج را گویند . (برهان )

بر آمد ز کوه ابر مازندران چو مار شکنجی و ماز اندر آن . منوچهری .

یکی خشت شاهی پر ماز و پیچ به کف داشت وز رنج ناسود هیچ اسدی

این ها ثابت می کند « ماز » به معنی پیچ و خم است . به راستی که مازندران نیز چنین است . شاید واژه نماز نیز پیوند « نه + ماز » باشد یعنی « راه راست » یا « راهی که کج و پیچ در پیچ نیست . »

به معنی " ماز" در لغتنامه انگلیسی به فارسی توجه کنید :

Maze جاى پرپیچ وخم ، پیچ وخم ، پلکان مارپیچ .در علوم مهندسى : جاى پر پیچ و خم . در روانشناسى : ماز

دلیل همانندی واژه ماز در فارسی و انگلیسی هم ریشه بودن این دو زبان است . زیرا هردو از زبانهای هند و اروپایی هستند . همانندی های دیگری نیز میان فارسی و انگلیس هست . مانند : برادر ، پدر ، مادر ، هشت ، کِرم ، گَرم ، اردک ، موش ، چانه و ...

اما سخنان دیگر در باره این نام :

1- نام کهن مازندران تَـپورستان یا تَبَرستان (طبرستان معرَّب آن است ) بوده که برگرفته از نام قوم تپوری می باشد . تپوری ها , آمارد ها , گِـلان و کادوسیان اقوام خویشاوندی بودند که در کرانه جنوبی دریای مازندران می زیستند . به گفته ابن اسفندیار نام مازندران بعدها جانشین تپورستان شد .

2- برخی را سخن و باور آن است که ریشه نام مازندران از واژه « ماز » به معنى « دژ » مى باشد . به فرمان مازیار بن قارن سردار نامی تبرستان ، براى جلوگیرى از نفوذ اعراب در نقاط حساس این منطقه به ساخت دژ پرداختند و مازندران را به صورت (ماز + اندرآن ) به معنى « دژ درآن » نامیدند . یکی از این دژها که هنوز پابرجاست قلعه مازیار می باشد که در شمال تهران بعد از قلعه توچال و مهرچال است .

3- به روایتی مازندران آمیخته‌ای از « ماز به معنی بزرگ و ایندیرا به معنی دیو و ان پسوند مکان » می باشد که معنی جایگاه دیو بزرگ یا دیو سپید که همان دماوند باشد را داراست . ملک الشعراء بهار می سراید : ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند

4- برخی بر این باورند که موز نام کوهی در منطقه بوده و مازندران یعنی جایی که کوه موز درآن بوده و موزَندران به تدریج به مازندران تبدیل شده است .

5- برخی می پندارند که ماز به معنی زنبور است و مازندران سرزمین زنبورها ، اما منطقی نیست که چنین نامی را برای این خطّه زیبا و پر از نقش و نگارهای طبیعی توجیه کرد و از آن همه زیبایی تنها زنبور را دید .

6- گروهی نیز بر آنند که مازندران نام خود را از خدای آریاییان مهاجر « ایندَر » به آن گرفته باشد . در این صورت مازندران از دو بخش « ماز» و« ایندر » تشکیل می شود . « ماز » به معنی بزرگ است . در کُردی واژه « مَزِن » هنوز به معنی « بزرگ » در برخی گویشهایش رایج است ، و ایندر نیز نام خدای آریاییان مهاجر بود . پس ماز ایندَر یعنی « خدای بزرگ » و « ماز ایندَران » یعنی « سرزمینِ خدای بزرگ »

7- جواد مفرد کهلان پژوهشگر ایران باستان نام مازندران را از ریشه « مَـز : بزرگ + زن » می داند یعنی « سرزمین زن یا الهه بزرگ » یا « سرزمین مردم زن سالار » که اشاره به پرستش الهه آب و جایگاه والای زن در جامعه آن روزگار دارد . ایشان در جای دیگر در باره معنی مازندران نظر دیگری جز این را نیز ارائه کرده اند .

امّا دریای مازندران

شاید همه کشورهای جهان جز خودمان دریای مازندران را به نام ایرانی کاسپین که بر گرفته از نام قوم ایرانی کاسپیان که در شمال ایران می زیستند می نامند . نامهای دیگر این دریا عبارت است از : دریای کاسپیان , دریای هیرکانیه ، دریای گرگان یا با تلفّظ عربی جُرجان , دریای گیلان (یا بحر الجیل ) , دریای دیلم , دریای طبرستان , دریای مازندران . امروزه در کشورهای عربی بحر قزوین می گویند . که قزوین معرَّب کاسوین یا کاسپیَن است . یاقوت حموی می گوید که ارسطو این دریا را هیرکانیه نامیده است . بطلمیوس آن را دریای هیرکانیه می خواند . ابن خلدون آن را بحر طبرستان می نامد .